آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان نزدیک اما دور نفرین بر قید وبند وآمرزیده باد آسانگیری...از لبخند ملایم متنفرم من عاشق خنده ام
سلام
حال همه ما خوب است ...خیلی خوب .... اینقدر که دیگه داره نگران کننده میشه تو لااقل گاهی ...هر از گاهی ...ببین این طرفها کسی بی قرارت هست یا نه؟ دیگر از اینهمه سلامِ ضبط شده بر آدابِ رفت وآمدِ مردمان خسته ام! پس کی میایی؟ به رویای آمدنت در این خانه قناعت کنیم؟ همه میگویند : کی میایی؟ اوف از این روزهای کندِ طولانی...پس کاش کسی می آمد...لااقل خبری می آورد!... روز احتمالا اتفاقی تازه در ادامه شب است... اگر با تمام وجود بخواهی که روز شود روز میشود حتما! اصلا ...اصلا ولش کن برویم سر مطلبی ساده............................................ بی قرارم! بی قرارم!... میخواهم بمانم میخواهم بروم! نه اصلا باشد برای بعد تو که همه جا هستی...توی بازار..توی صف نانوایی...توی مزرعه های گندم فلان روستا... قبول نیست آقا! دیدی گمت کردم؟ میان ما مگر چند رودِ گل آلودِ پرگریه میگذرد که از این دامنه تا آن دامنه –که تویی- هیچ پلی از اتصال دل نمیبینیم؟ بعضی ها رشوه میخواهند رفتگرها عیدی... رهگذران سکوت! دریغا عشق!!!!!!! اتفاق خوب قشنگی در راه است! بگو بشود! به گامهای کسان گمان می برم که تویی... دلم ز سینه برون شد ز بس که تپید! بیا! من همین من ساده.... تو که میدانی... باور کن... برای یک بار برخاستن هزار هزار بار افتاده و باز برخاسته و باز افتاده و باز دست تو بلندم کرده... با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی میگذرم که نه دیگر تنی برایم سالم بماند و نه این دل ناماندگارِ بی درمان! گوش کن! گوش کن! ای تو همین حوالی! در جمع من و این بغضِ بی قرار، جای تو خالی! حالا میدانم سلام مرا به اهلِ حوالیِ همیشه ی اسمت خواهی رساند از نو برایت مینویسم: حالِ همه ما خوب است اما... تو باور نکن... دیدار ما به همان ساعتِ نامعلومِ دلنشین! خداحافظ! خداحافظ! نظرات شما عزیزان: چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:, :: 14:33 :: نويسنده : یه نفر
![]() ![]() |